می خواهم تو را ببینم تا از هرچه بدی است پاک شوم
که دیگر حرام نبینم،نشنوم،نگویم...
اما تنها این خواستن ملاک نیست
عمل به این سخن زیباست و سخت
اگر گوشه نگاهی به من کنی همه چیز آرامش خواصی پیدا می کند
و دیگر در زندگی مزه ی گناه را نمی چشم
بلکه این روی ماه تو را می بینم
اگر نشد
بوی خوش تو و وجود تو را در زندگی می چشم،حس می کنم و استشمام میکنم
به دادم برس آقا...
و تو را رها نمی کنم
و به تو توکل می کنم
چون می دانم هستی
و می توانم با همه وجودم
تو را حس کنم...
تنها امید من تو...
ای معبود من
ای خدای مهربانی و همه وجودم...
دلگفته های خود را برای شیعه عاشق بگوئید...
در نظر خواهی ها
التماس دعا...........
در مکانت آمدم٬اما ندیدمت
صبح٬ظهر٬شب٬دیر وقت
به فکرت هستم
اما کو گوشه نگاهی
صبح٬دعا برایت در نماز صبح در قنوت دل انگیز و باصفا
ظهر٬در سجده ی بعد از نماز ٬ به فکر تو...
شب٬در تعقیبات عشق وقطره اشکی برای هجران تو
سردابت را دیدم ارباباما فقط کاشی های رنگی اش را دیدم نه چیز دیگری
٬اما تو نبودی
اما تو نبودی
ای کاش بودی
یعنی بودی اما من ندیدمت...
بعد از چند لحظه ای که فکر می کنم
با خود می گویم تو را دارم
داشتن تو زیباست
اما نداشتن تو و هجران تو
سنگ سخت را هم نرم می کند
چون تو٬تویی
اما من٬من نیستم...
--------------------------------------------------------------------------------------------
گر تو را نبینم
نمی توانم نفس کشم
و بدون تو می میرم
دل٬روح٬عشق
بی تو می میرد
اما به گفته معصوم:
هجران کشیدن برای ارباب زیبا و مشکل گشاست...
این طور نیست؟...
از این شهر
که آدم هایش همچون هوایش
ناپایدارند...
گاه انقدر پاک هستند که باورت نمی شود
و گاه چنان آلوده که نفست می گیرد...
اگر همه امام غایبشان را دوست داشتند
و برایش دعا می کردند
چقدرزیبا بود...
دیگه بریدم...
از بس گناه کردم ای مهربونم
ای عشق من
پر گناه آمدم...اما آمدم...!
برای دیدن روی ناز تو آمدم
برای آن خال هاشمی نسبت...
ارباب خوب و مهربون
عشق هفت آسمون
وجودم،عشقم،آرامش روحم
تو...تو...تو... جز تو چه کسی را می توانم بر گزینم
ارباب من ...
نمی دانم که چگونه این علاقه ام را به تو
ابراز کنم
نمی دانم این عشق را به چه چیزی محکوم کنم
که تو را ببینم
دل ز شوق دیدن تو آرامش ندارد
دل ز دیدن روی تو لحظه هارا می شمارد
اینگونه بگویم دقیقه ها را می شمارد....
کمکم کن تا پاک شوم،مثل تو نه مثل نوکر تو بی باک شوم
مثل خاک پایت خوشبو شوم...مثل فکر تو نه
مثل نوکرت که حتی فکر گناه هم نمی کند
گناه نکنم...
وجه الله...
یعنی می شود به تو نزدیک شوم و دیگر دور نشوم
دوست دارم به گونه ای به تو وصل شوم
تا روی دلربای تو را ببینم و احساس کنم
آرزوی من فقط همین است که تو را ببینم
می دانم شرایط این را ندارم ولی وقتی تو بخواهی چرا که نشود...
کاری کن که گناه نکنم
اما خودم می خواهم که پاک شوم
ولی نمی توانم...
ولی اگر تو بخواهی و نیم اشاره ای کنی
آن وقت چه می شود...!
یوسف فاطمه
برای گریه ها و خنده های تو
برای ناله ها و زجه های تو
برای گریه های هر شب تو
برای من
برای گناهانم برای معصیت هایم
آیا تاکنون اربابی را دیدی که برای نوکرش اشک بریزد...
بگو تا یک جور جبران کنم
و آن وقت...
تو برایم لبخند بزنی
تا دلم جوری آرام گیرد
همین آرامش را که در این لحظه دارم
مدیون توام...
یا اباصالح...
الهی.........................
اگر رنگ خدایی گیرم و رنگی دیگر به خود نگیرم
می دانم برای تو زیبا ترینم...